جدول جو
جدول جو

معنی صحنه سازی - جستجوی لغت در جدول جو

صحنه سازی
شغل و عمل صحنه ساز، کنایه از ایجاد وضع و حالتی دروغی و ساختگی برای جلب توجه دیگران
تصویری از صحنه سازی
تصویر صحنه سازی
فرهنگ فارسی عمید
صحنه سازی
(صَ نَ / نِ)
کار صحنه ساز. رجوع به صحنه و صحنه ساز شود
لغت نامه دهخدا
صحنه سازی
نما آرایی عمل و شغل صحنه ساز
تصویری از صحنه سازی
تصویر صحنه سازی
فرهنگ لغت هوشیار
صحنه سازی
آراستن صحنه نمایش یا فیلم با دکورهای مناسب، مجازاً به معنی ایجاد کردن وضعی ساختگی برای رسیدن به منظوری خاص
تصویری از صحنه سازی
تصویر صحنه سازی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صحنه ساز
تصویر صحنه ساز
سازندۀ صحنه، کسی که صحنه را برای نمایش آماده سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گونه سازی
تصویر گونه سازی
چهره سازی، چهره پردازی، نقش کردن صورت
فرهنگ فارسی عمید
(اِ پَ)
سازندۀ صحنه. سازندۀ سن نمایش، آنکه حادثه یاوضعی مصنوعی ایجاد کند تا مقصود خود را بدست آرد
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
عمل ساختن خانه. عمل درست کردن خانه
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
ساختن دیوار گلی. چینه کشی. بنا کردن و برآوردن دیوار از رده های گل، ترتیب قرار گرفتن سنگهای ته نشستی به صورت چینه ها چنانکه در آبهای راکد مواد سنگینتر سریعتر از مواد دیگر در ته آب نشست میکنند، در آبهای جاری نیز، وقتی که سرعت جریان به اندازۀ کافی کم شود، مواد درشت تر زودتراز مواد خردتر فرومی نشینند. ته نشین شدن مواد معمولاًبه وضع افقی است و طبقاتی که روی هم ته نشین میشوند با هم متوازی اند. هر یک از این طبقات یک چینه یا بستر، و صفحۀ فاصل بین دو چینه ’بستره’ خوانده میشود. در تقسیمات ازمنۀ زمین شناسی، چینه سازی های متعلق به یک دوران را گروه، به یک دوره را سیستم، به یک دور را ریسه و به یک عصر را ’سازند’ خوانند این دسته ها اغلب بسبب وجود طبقات ناموافق از هم جدا میشوند، و آنها طبقاتی هستند که در چینه های مجاور آنها ناپیوستگی دیده میشود. این ناپیوستگی علامت آن است که در فرایندساخته شدن سنگها، بسبب فرسایش یا به علت موقوف شدن نهشت، توقفی روی داده است. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ)
عمل صیغه ساز. بیان کردن اصل کلمه و چگونگی گرفتن صورت دوم از آن: ضرب در اصل الضرب بود مصدر بود خواستیم فعل ماضی بنا کنیم الف و لام را از اولش برداشتیم را و با را فتحه دادیم ضرب شد..
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
در نقاشی، چهره پردازی و صورت کشیدن باشد. (از تاریخ عالم آرای عباسی ج 1 ص 176)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
عمل لحن ساز
لغت نامه دهخدا
حادثه یا وضعی مصنوعی ایجاد کند تا مقصود خود را بدست آورد، سازنده صحنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیغه سازی
تصویر صیغه سازی
در آوردن کلمه به صورت های گوناگون طق قواعد صرف
فرهنگ لغت هوشیار
نقش کردن صورت چهره سازی: اما کسی بهتر از او گونه سازی و چهره پردازی نکرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیغه سازی
تصویر صیغه سازی
درآوردن کلمه به صورت های گوناگون طبق قواعد صرف
فرهنگ فارسی معین